سفر
مسیحا جونم
ظاهرا طلسم سفر رفتن ما قرار نیست شکسته بشه
در حالیکه تقریبا همه جا 5-10 شهریور تعطیل بود اما متاسفانه بازار مبل تعطیل نشد برنامه سفر ما هم به هم خورد هرچند که تعطیلات هفته قبل با متی جون و مصی جون که میشه خاله من و مهتاب و مهشاد رفتیم دیار بابا جون که فعلا تنها جایی هست که تو رفتی البته اینم بگم که حسابی بهت خوش میگذره به خصوص اینکه دیگه خودت واسه خودت میگردی میری تو باغ و میای با درختا و میوه ها حسابی سرت گرم بود
در مورد تولد هم بگم قرار بود یه جشن بگیریم با حضور کوچولوهای دوست و فامیل که متاسفانه با مخالفت بعضی مامانای خوب مواجه شدم که میترسیدن نتونم کوچولوهاشون رو کنترل کنم چونحدود 20-25 تا میشدن برای همین احتمال زیاد یه جشن کوچولو با حضور افراد نزدیک میگیریم
اینم بگم شب تولدت عمه مامان با نوه های کوچولوش که سه قلو هستن خونه ما دعوت بودن که چون با تولدت مصادف شد کیک گرفتیم و یه کوچولو جشن گرفتیم حالا یه سری عکس برات میزارم تا ببینی
راستی متی جون و دادا کادوی تولدت رو برات آوردن که حسابی باهاشون ذوق کردی متی جون برات یه کامیون خریده که میتونی روش بشینی و اینو اونور بری تا زمانی که 130 کیلو هم بشی مشکلی نیست دادا هم برات یه کیبورد برقی گرفته که همش داری باهاش میخونی و آهنگ میزنی راستی دایی جواد هم یک فوتبال دستی که همیشه دوست داشتی با یه بسته دومینو هدیه گرفته
اینم سه قلو ها و جنابعالی که چند ثانیه پیش هم نشستین که بشه یه عکس خوب ازتون بگیریم
راستی تو سفر روز عید فطر تولد مهتاب بود که براش یه کیک کوچولو درست کردم و تولدش رو جشن گرفتیم