مسیحامسیحا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

طبیب عشق مسیحا دمست

پیشی گریان

1391/7/4 14:29
نویسنده : مامی مسیحا
1,190 بازدید
اشتراک گذاری

مسیحا گلم  پسر خوشگلم

خیلی وقته چیزی ننوشتم چون به خاطر عروسی پشر عمه ات سرمون شلوغه 

الان میخوام برات بگم از روزی که با حانیه رفتیم نمایشگاه کودک و نوجوان که تو بازارمبل ایران برگزار شد

اونجا قرار بود برنامه رنگین کمان و خاله نرگس به طور زنده اجرا داشته باشن که چون عصر بود و تو هم از صبح اونجا بودی خسته شدی و خوابیدی  به برنامه نرسیدیم 

اما تو برنامه عمو امیر بودی کلی هم گشتی و نمیدونم چرا با اینکه باب اسفنجی و دوست داری از عروسکش که تو سالن بود و عروسکای دیگه ترسیدی و نزدیکشون نرفتی فقط از دور میگفتی بابای بابای

اما حانی با هاش عکس انداخت که عکسش و میزارم

حالا چرا اسم این پست رو گذاشتم پیشی گریان چون رفتیم صورتتو نقاشی کنیم اولش راحت نشستی ولی وسطش زدی زیر گریه و هی رنگا میومد پایین شکل پیشی هم رو صورتت بود بهت میگفتم مسیحا شدی پیشی گریان بعد با گریه بهم میگفتی من گریان نیستم .....

 

 

این مدت یه عروسی رفتیم که برای اولین بار چند ثانیه نشستی تا من ازت عکس بگیرم  باورم نمیشد این تویی که نشستی

 

اینم بگم الان عاشق حرف زدنت هستم فقط دل آدمو میبری اینقدر مهربونی که نمیدونم چی بگم و چه جوری جواب این همه بوسه ای که دائم به تمام تن من میزنی و بدم

عاشقانه دوستت دارم

چند تا عکس قشنگ هم ازت دارم اینجا میزارم و تمام

 

پی نوشت : الان فقط یه مشکل با هم داریم نمیدونم چرا برای هر چیزی گریه میکنی؟؟؟؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

در انتظار....
4 مهر 91 22:04
سلام محبوب جونم.خوشحالمممممممممممم.پست جدید.دلم برای این پسر ناز تنگ شده بود...عزیزمممممممممممممه
در انتظار....
4 مهر 91 22:04
وای خدا تیپ را برمممممممممممممم.خوشتیپه خاله.ماشالله
انشالله عروس داماد خوشبخت باشند..


مرسی گلم از این همه احساسات دعا میکنم به زودی زود قسمت تو باشه
در انتظار....
4 مهر 91 22:05
دوستتون دارم.
نرگس مامان طاها و تارا
6 مهر 91 12:15
عزيزم چه گل پسري
در انتظار....
10 مهر 91 21:18
سلام عزیزم...خوبی؟گلم چطوره؟ بوووووووووووووووووووووووووووسش کنم.عزیزمه... رمز را می ذارم...
مامان سمانه
12 مهر 91 3:29
الهی خاله فدات بشه که اینقدر ناز و خوشتیپی معلومه حسابی بهت خوش گذشته
چه پیشی گریان با مزه ای من که دلم خواست


مرسی خاله جونم بوووس
مامان رضا جونی
12 مهر 91 13:23
سلام ممنونم که بهمون سر زدین این که مشکلی نیست برای همه چیز گریه می کنه خوب مگه خودمون هم که از خدا چیزی رو می خوایم براش از اینا بشتر گریه نمی کینم آخه مسیحا جونم که غیر شما کسی رو نداره
در انتظار....
14 مهر 91 22:29
سلام... من که هر پستی میذارم میام تو خصصی برات رمز را می ذارم.من متعجب بودم تو چرا نمیای وبت؟مگر من چند روز پیش ننوشتم پس کجاییدددددددددددددددددددددددددد؟دیدم نه تایید کردی نه ج دادی.گفتم شاید تو هم از این کش و قوسهای ما خسته شدی.تو دوست خوبه من هستی مطمئن باش همیشه به یادتم...دوباره هم رمز را خصوصی می ذارم
در انتظار...
19 مهر 91 19:02
سلام محبوب جونم.رمز را خصوصی فرستادم... برای تو و مسیحات


مرسی گلم حتما میام پیشت بووووس
در انتظار...
22 مهر 91 23:36
وااااااااااااااااای خدا که چقدر دلم برای تو ومسیحا تنگ شده بود... خصوصی
در انتظار...
22 مهر 91 23:36
محبوب جونم بگو چکارش کنم؟من که کاری بهش ندارم.خودش الکی ناراحتی را درست کرد.بگو چکار کنم.من که از اول از دوستام راهنمایی می خواستم خب بهم بگید.واضح...اینقدر تو این مسله گیرم که نمی فهمم اشارات را...


باران جان اینقدر باهاش حرف بزن تا به یک نتیجه درست و حسابی برسی یا رومی روم یا زنگی زنگ
به خدا خیلی سخته که چند سال دیگه بفهمین هم اشتباه کردین هم عجله
دوست داشتم چیزی نیست که با هر کسی بتونی تجربه کنی
زندگی هم با کسی که دوستش داری یه جور دیگس خسرتشو می خوریا همه ی تلاشت رو بکن
مامان ياسمين
26 مهر 91 13:43
سلام كجايي خانمي؟ كم پيدايي


سلام عزیزم مرسی یاد ما بودی
یه خورده گرفتارم بهتون سر میزنم
در انتظار...
3 آبان 91 20:27
سلام محبوب مهربونم..باور کن یکی از کسایی که همیشه تو وقتهایی که میخ وام تمام کنم حرفهاش و راهنمایی هاش یاد می افته تویی.امیدوارم خدا بهت کمک کنه.ممنون از وقتی که میذاری.ممنون از راهنمایی های دلسوزانه ات...
در انتظار...
5 آبان 91 9:18
روزگارتون به زيباي گلستان ابراهيم وپاكي چشمه زمزم.عيدتان مبارك. برای تو و مسیحا
مامان سمانه
16 آبان 91 2:41