مسیحا گلم پسر خوشگلم خیلی وقته چیزی ننوشتم چون به خاطر عروسی پشر عمه ات سرمون شلوغه الان میخوام برات بگم از روزی که با حانیه رفتیم نمایشگاه کودک و نوجوان که تو بازارمبل ایران برگزار شد اونجا قرار بود برنامه رنگین کمان و خاله نرگس به طور زنده اجرا داشته باشن که چون عصر بود و تو هم از صبح اونجا بودی خسته شدی و خوابیدی به برنامه نرسیدیم اما تو برنامه عمو امیر بودی کلی هم گشتی و نمیدونم چرا با اینکه باب اسفنجی و دوست داری از عروسکش که تو سالن بود و عروسکای دیگه ترسیدی و نزدیکشون نرفتی فقط از دور میگفتی بابای بابای اما حانی با هاش عکس انداخت که عکسش و میزارم حالا چرا اسم این پست رو گذاشتم پیشی گریان چون...