مسیحامسیحا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

طبیب عشق مسیحا دمست

یه اشتباه

1391/5/6 3:28
نویسنده : مامی مسیحا
499 بازدید
اشتراک گذاری

شاید این بهونه باشه یا توجیه ! ولی روزه گرفتن توی این روزای گرم و طولانی یه کم آدم و بی حوصله میکنه به خصوص بعد از 2 سال مرخصی.

نمیدونم چرا امروز وقتی داشتی سی دی بیبی اتیشتن ( یا به قول خودت ویز ویز) میدیدی تو اتاقت جیش کردی منم ناراحت شدم و دعوات کردم تو هم زدی زیر گریه 

.

.

.

5  دقیقه بعد 

با یه پوشک از اتاق اومدی بیرون و اومدی سمت من و با اخم گفتی بیا

گفتم این چیه؟

گفتی من پوشک!

باورم نمیشد 

روی مبل دراز کشیدی و اصرار داشتی پوشکت کنم 

منم قبول کردم 

اما راستش گریه م گرفت چچون من دعوات کردم میخواستی پوشک بشی تا یه دفعه دیگه جیش نکنی

بعد از چند دقیقه اومدم بازت کردم و بغلت کردم گفتم پسرم جیش داشتی کجا میری و تو سرت و کج کردی و گفتی دستشویی 

واقعا دعوا کردنت یه اشتباه بزرگ بود توقع من از تو زیاده 

تا الان هر وقت یاد کارت می افتم گریه م میگیره

دوستت دارم نفسم خیلی دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

در انتظار مهدی یار
6 مرداد 91 10:42
سلام عزیزم.ممنون دوست خوبم از دعاهات...
در انتظار مهدی یار
6 مرداد 91 10:45
خوب نمی شه گفت اشتباه کردی.ولی توقعت از پسر گلت بالا بوده.ادم هر کی را بیشتر دوست داره ازش متوقع تره...ولی وقتی خودمم اون تکه که نوشته بودی با پوشک امدی بیرون را خوندم هم غمگین شدم هم خندم گرفت.پسرت مرده ها.نمی خوای من جیش کنم پوشکم کن...ناقلا فهمیده چطور ناراحتیش را از کارش بهت نشون بده...قربونش برم.پسر گلیه دیگه...
بوووووووووووووووووووووس.


واقعا اون لحظه منم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
در انتظار مهدی یار
6 مرداد 91 10:45
عکستون خوشگله.از این تییپ عکاسی خوشم می یاد


مرسی این کار دایی مسیحاست
زری مامان مهدیار
6 مرداد 91 14:51
چقدر گاهی اوقات با کاراشون ما مامان باباها رو پشیمون می کنن و روح بزرگشون رو به رخ می کشن
خدا حفظش کنه


واقعا خق با شماست مرسی از لطفت عزیزم
در انتظار مهدی یار
8 مرداد 91 0:26
سلام...پسر گلی امروز خوب بوده؟؟؟


مرسی گلم خوبه کم کم دارم به پیامهات عادت میکنم میام سریع دنبال اسمت میگردم خوشحالم که به فکر ما هستی و با هم آشنا شدیم
مامان سمانه
8 مرداد 91 3:53
وای چه گل پسر شیرین و با نمکی
چقدرم دلنشین و مردونه حرف میزنه
دلم براش سوخت
شیطون پسر بلده چجوری دلبری کنه و مامانش و آروم کنه
خدا براتون نگه داره
و ممنون از حضور پر مهرتون
با افتخار لینک شدید


ممنون گلم مهم اینه که به ما سر زدین من عاشق بردیا شدم خیلی دوستش دارم میبوسمتون
مامان سمانه
8 مرداد 91 3:54
راستی شرمنده که دیر اومدم صندوق تلگرافم و چند روز بود چک نکرده بودم
مامان نوژا
22 مرداد 91 10:28
سلام عزیزم وب قشنگی داری عین پسرت[h

مرسی گلم